جدول جو
جدول جو

معنی ابومحمد زبیر - جستجوی لغت در جدول جو

ابومحمد زبیر
ابن محمد بن احمد، مکنی به ابومحمد. از مشایخ حدیث و مردی صالح و معمر بود. وی از مردم شهرستان جی ّ بود و او را جرقوهی نیز گویند منسوب به جرقوه که گمان دارم از قراء اصفهان باشد. ابوالقاسم دمشقی کنیت اورا ابوعبدالله یاد کرده است. وی از ابوالمحاسن عبدالواحد رویانی و غانم بن محمد برجی و ابوعلی حداد و احمد بن فضل خوّاص حدیث شنیده و ابوسعد و ابوالقاسم از او استماع حدیث کرده اند. (از معجم البلدان: جرقوه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زُ بَ)
محمد بن عبیدالله بن زبیر بن عمر بن درهم اسدی، مکنی به ابواحمد. ازراویانست و از مالک بن مغول روایت دارد. ابوخیثمه و قواریری از او نقل حدیث کنند. (از تاج العروس). سمعانی آرد: ابواحمد محمد بن عبدالله بن زبیر بن عمر بن درهم اسدی از مردم کوفه است و زبیری اش از آنروی گویند که جدش زبیر بن عمر است. برخی گویند او از اولاد زبیر بن بکار است و این سخن درست نیست. وی صاحب احادیث فراوان است. از مسعر و مالک بن مغول و مالک بن انس و بشر بن سلیمان و سفیان ثوری و اسرائیل بن یونس نقل حدیث کند، احمد بن حنبل و ابوبکر بن ابی شنبه و ابوخیثمه و عبدالله قواریری و احمد بن منیع و همه محدثان عراق از او نقل روایت کنند. یحیی بن معین گوید: زبیری در زباله پیشۀاسپست فروشی داشت. و اهل بغداد او را زبیری گفتند اما او از زبیریان نیست. او میگفت اگر کتاب سفیان را از من بسرقت برند باکی ندارم زیرا همه آن کتاب را حافظم اما به گفتۀ ابن حنبل او در نقل احادیث کتاب سفیان دچار خطاء بسیار میشد. احمد بن عبدالله عجلی گوید، زبیری مدعی مذهب تشیع و گویند صائم الدهر بود. بسال 203 هجری قمری در اهواز وفات یافت. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(زُ ری ی)
یحیی مکنی به ابومحمد بن محمد بن احمد بن محمد (ملقب بزباره) بن عبدالله بن حسین فرزند ابوالحسین محمد و نوۀ دوم زباره است. عالم و زاهد و فاضل بود و در نیشابور از ابوالعباس محمد بن یعقوب اصم و در مرو از ابوالعباس عبدالله بن حسین بصری و در بخارا از ابوصالح خلف بن محمد بن اسماعیل خیام و ابوبکر محمد بن عبداﷲ شافعی استماع حدیث کرد. حاکم ابوعبداﷲ حافظ نیشابوری خود از او حدیث شنیده و در تاریخ خویش وی را نام برده و گوید: ابومحمد بن ابوالحسن بن زبار علوی سید پرهیزکار و عالم و نویسنده است. کودکی را با هم سپری کردیم و او بدرجات نائل گردید و هیچکس دوران جاهلیت وی را یاد ندارد. درسالی که بمکه رفت کار امامت حاجیان را در نماز در مکه بعهده گرفت و پس از حج از راه گرگان به ایران بازگشت و هم در آنجا تا بهنگام وفات مقیم بود. در سال 336 هجری قمری فوائد او را در 20 و اندی جزء تخریج کردم. ابومحمد زباری در بلاد گرگان نقل حدیث کرده و صاحب بن عباد نامه ای بدو نوشت و سید آن نامه را پاسخ داد. صاحب بن عباد در پشت نامۀ جوابیۀ سید چنین نگاشت:
باﷲ قل لی اقرطاس یخط به
هوام قد البسته حللاً
باﷲ لفظک هذا سال منه عسل
ام قد ضببت علی الفاظک العسلا.
زباری در جمادی الاخره 376 هجری قمری در گرگان در 58 سالگی درگذشت. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ابومحمد محمد بن عبدالکریم. از اهل جزیره ابن عمر، جدّ ابوالسعادات مبارک بن محمد بن محمد ملقب به مجدالدین و معروف به ابن اثیر است. رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج 6 ص 238 شود
لغت نامه دهخدا
ابن زاهد. مکنی به ابومحمد، محدث است
لغت نامه دهخدا